کد مطلب:225262 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:255

بیان نسخه ی کتاب حباء و شرط از جانب حضرت امام رضا
به عمال ولایات در شأن فضل و برادرش

در عیون اخبار و بحارالانوار مسطور است كه این نسخه ای است در باب امر حباء و شرط از طرف حضرت امام رضا علیه السلام به سوی عمال ولایات در شأن و تكلیف فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل.

ابن بابویه علیه الرحمه در عیون اخبار می فرماید در بعضی كتب نسخه ی این كتاب را یافته ام و از احدی روایت نكرده ام و صورت آن این است:

«اما بعد فالحمدلله البدیع القادر القاهر الرقیب علی عباده المقیت علی خلقه الذی خضع كل شی ء لملكه و ذل لعزته و استسلم لقدرته و تواضع لسلطانه و عظمته و احاط بكل شی ء علمه و احصی عدده فلا یؤده و لا یعزب عنه الصغیر الذی لا یدركه ابصار الناظرین و لا تحیط به صفة الواصفین له الخلق و الامر و الملأ الاعلی فی السموات و الارض و هو العزیز الحكیم و الحمدلله الذی شرع الاسلام دینا ففضله و عظمه و شرفه و كرنه و جعله الدین القیم الذی لا یقبل غیره و الصراط المستقیم الذی لا یضل من لزمه و لا یهتدی من صدف عنه و جعل فیه النور و البرهان و الشفاء و البیان و بعث به من اصطفا من ملئكته الی من اجتبی من رسله فی الامم الخالیة و القرون الماضیة حتی انتهت رسالته الی محمد صلی الله علیه و آله و سلم فختم به النبیین وقفی به علی آثار المرسلین و بعثه رحمة للعالمین و بشیرا للمؤمنین المصدقین و نذیرا للكافرین المكذبین لتكون له الحجة البالغة و لیهلك من هلك عن بینة و یحیی من حی عن بینة و ان الله لسمیع علیم.

و الحمدلله الذی اورث اهل بیته مواریث الانبیاء النبوة و استودعهم العلم و الحكمة و جعلهم معدن الامامة و الخلافة و اوجب ولایتهم و شرف منزلتهم فامر رسوله بمسئلة امته بمودتهم اذ یقول قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی



[ صفحه 50]



و ما وصفهم به من اذهاب الرجس عنهم و تطهیرهم ایاهم فی قوله انما یرید الله عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا».

سپاس بی قیاس خداوند قادر را سزا است كه نگاهبان بندگان و تمام مخلوقات در پیشگاه عظمت و كبریای او خاضع و به سلطنت او مطیع و منقاد و علم او بر همه چیر محیط و بر همه چیز واقف است نه هیچ چشمی او را تواند دید و نه هیچ زبانی توصیف او را تواند كرد در زمین و آسمان هر چه هست آفریده ی او است.

و صفت خلق و امر و مثل اعلی مخصوص به ذات كامل الصفات او است شریعت اسلام را بر همه ادیان فزونی و برتری داد و جز دین اسلام هیچ دینی مقبول نیست و نور و برهان و شفاء و بیان در این دین آورد و هر فرشته ی برگزیده را با این دین به رسولان و فرستادگان خود در امم خالیة و قرون ماضیة مبعوث گردانید تا نوبت رسالت به محمد صلی الله علیه و آله پایان گرفت و خاتم انبیاء گردید و حجة بالغه ی پروردگار شد و سپاس خداوندی را كه مواریث نبوت را در اهل بیت او نهاد و علم و حكمت را در ایشان به ودیعت سپرد و ایشان را معدن امامت و خلافت و دوستی و ولایت ایشان را بر تمامت جهانیان فرض و واجب گردانید و منزلت ایشان را بلند و ارجمند فرمود و به تبلیغ پیغمبر او مودت ایشان را بر امت واجب ساخت و ایشان را از پلیدی شرك و نفاق و كفر و شقاق و فسق و فجور و خطا و لغزش و هر گونه آلایش ناپسند مطهر فرمود.

«ثم ان المأمون بر رسول الله صلی الله علیه و آله فی عترته و وصل ارحام اهل بیته فرد الفتهم و جمع فرقتهم و راب صدعهم و رتق فتقهم و اذهب الله به الضغاین و الامن بینهم و اسكن التناصر و التواصل و المحبة و المودة قلوبهم فاصبحت بیمنه و حفظه و بركته و بره وصلته ایدیهم واحدة و كلمتهم جامعة و اهوائهم متفقة ورعی الحقوق لاهلها و وضع المواریث مواضعها و كافی ء احسان المحسنین و حفظ بلاء المبتلین و قرب و باعد علی الدین».

همانا مأمون در حضرت رسول پرودگار بی چون نیكی ورزید به سبب احسان



[ صفحه 51]



با عترت او وصله ی ارحام اهل بیت او جمعیت پراكنده ی ایشان را فراهم ساخت و جدائی ایشان را به اجتماع مبدل نمود و شكسته بسته ی ایشان را پیوند داد و هر گونه ثلمة و رخنه كه در اركان جلالت ایشان روی آورده بود مسدود گردانید و خداوند احد به سبب او هر گونه كینه و حسد را از میان ایشان برگرفت و ایشان را به نصرت همدیگر موفق گردانید و قلوب ایشان را از گوهر مودت و مواصلت و محبت بیا كند و قلوب ایشان گاهی بامداد نمود كه به یمن و حفظ و بركت و احسان وصله ی او برخوردار و همه همدست و یك سخن و یك رأی بودند و مأمون حقوق هر كسی را به اهلش مراعات نمود و مواریث را در مواضع خود بگذاشت و نیكی نیكوكاران را پاداش نمود و عطاء عطا كنندگان را محفوظ ساخت و به موجب رعایت دین و حفظ آئین پاره ای را نزدیك و مسرور و برخی را دور و مهجور نمود.

«ثم اختص یالتفضیل و التقدیم و التشریف من قدمته مساعیه فكان ذلك ذالریاستین الفضل بن السهل اذرآه له موازرا و بحقه قائما و بحجته ناطقا و لنقبائه نقیبا و لخیوله قائدا و لحروبه مدبرا و لرعیته سایسا و الیه داعیا و لمن اجاب الی طاعته مكافیا و لمن عند عنها مباینا و بنصرته منفردا و لمرض القلوب و النیات مداویا لم ینهه عن ذلك قلة مال و لا عوذ رجال و لم یمل به طمع و لم یلفته عن نیته و بصیرته و جل بل عندنا ما یهوله المهول و یرعد و بیرق به المبرقون المرعدون و كثرة المخالفین و المعاندین من المجاهدین و المخللین اثبت ما یكون عزیمة و اجرء جنانا و انفذ مكیدة و احسن تدبیرا و اقوی فی تثبیت حق المأمون و الدعاء الیه حتی قصم انیاب الضلال و قل جدهم و قلم اظفارهم و حصد شوكتهم و صرعهم و مصارع الملحدین فی دینه الناكثین لعهده الوانین فی امره المستخفین بحقه الامنین لما حذر من سطوته و بأسه مع آثار ذی الریاستین فی صفوف الامم من المشركین و مازاد الله به فی حدود المسلمین مما قد وردت انبائه علیكم و قرئت به الكتب علی منابركم و حملته اهل الافاق الیكم و الی غیركم.

فانتهی شكر ذی الریاستین بلاء امیرالمؤمنین عنده و قیامه بحقه و ابتذاله



[ صفحه 52]



مهجته و مهجة اخیه ابی محمد الحسن بن سهل المیمون النقیة المحمود السیاسة الی غایة تجاوز فیها الماضین وفاق بها الفائزین و انتهت مكافاة امیرالمؤمنین ایاه الی ما جعل له من الاموال و القطایع و الجواهر و ان كانت ذلك لا یفی ء بیوم من ایامه و لا مقام من مقامه فتركه زهدا فیه و ارتفاعا من همته عنه و توفیرا له علی المسلمین و اطراحا للدنیا و استصغارا لها و ایثارا للاخرة و منافسة فیها و سأل أمیرالمؤمنین ما لم یزل له سائلا و الیه فیه راغبا من التخلی و التزهد فعلم ذلك عنده و عندنا لمعرفتنا بما جعل الله عزوجل فی مكانه الذی هویه من العز للدین و السلطان و القوة علی صلاح المسلمین و جهاد المشركین و ما اری الله من تصدیق نیته و یمن نقیبته و صحة تدبیره و قوة رأیه و نجح طلبته و معاونته علی الحق و الهدی و البر و التقوی فلما وثق امیرالمؤمنین وثقنا منه بالنظر للدین و ایثار ما فیه صلاحه و اعطیناه سؤله الذی یشبه قدره و كتبنا له كتاب حباء و شرط و قد نسخ فی اسفل كتابی هذا و اشهدنا الله علیه و من حضرنا من اهل بیتنا و القواد و الصحابة و القضاة و الفقهاء و الخاصة و العامة و رأی امیرالمؤمنین الكتاب به الی الافاق لیذیع و یشیع فی اهلها و یقرء علی منابرها و یثبت عند ولاتها و قضاتها».

و بعد از ایشان و رعایت جانب شرافت جوانب ایشان مخصوص گردانید به تفضیل و تقدیم و تشریف داد آن كس را كه در ترتیب كار و نظم مهام مملكت و سلطنت و او مساعی بزرگ تقدیم كرد و زحمات و مشقات عظیم بر خویشتن تحویل و تحمیل نمود و این شخص ذی الریاستین فضل بن سهل بود گاهی كه او را وزیر و حامل اثقال امور سلطنت و یاور و ناصز و قیام نماینده به حق خودش و نطق كننده به حجت خودش و بزرگ و شناسای نقبا و اعیان درگاه خودش و قائد و سرهنگ سواران خودش و تدبیر نماینده ی در محاربات با دشمنان خودش و ترتیب كننده و ادب آموز رعیت خودش و خواننده و دعوت نماینده ی مردمان را به سوی او و احسان نماینده ی در حق آنان كه به اطاعت او اجابت كننده و با مخالفین او خصومت ورزنده اند و او را به نصرت خود متفرد یافت و در مداوای قلوب و چاره ی امراض



[ صفحه 53]



باطنی و نیتها منفرد شناخت.

و او را معلوم افتاد كه ذوالریاستین را قلت مال و فقدان یاری رجال یا حصول طمع از اعمال این اعمال و آن صفات و الاسمات باز نمی دارد و به دیگر وجوه توجه نیاورد و او را از اندیشه ی نصرت وی باز نگرداند و به واسطه ی خوف و بیم از كسی از یاری او روی برنمی تابد بلكه در آن هنگام كه از وفود مخالفان و ورود معاندان و نزول حوادث جنگجویان و وصول مجاهدان و خلل رسانندگان دلها دچار ترس و لرز و اضطراب و انقلاب می شوند و خاطرها پریشیده و ضمیرها اندیشناك می گردند آنچه اندیشه بر نهاده ثابت تر و دل او قوی تر و مكر او فزونتر و تدبیر او نیكوتر و استوارتر و در اثبات حق مأمون و دعوت نمودن مردمان را به سوی او نیرومندتر گردد چندان كه دندان های تیز و پر طمع گمراهان را در هم شكست و به اطراف و اكناف ایشان رخنه در پیوست و چنگال ایشان را از كار بیكار ساخت و خرمن شوكت و مرتع سطوت ایشان را بداس تدبیر و داستغاله ی عزیمت از میان برگرفت و ایشان را در مصارع ملحدان و افتادنگاه از دین برگشتگان درافكند و با شكنندگان عهود و سستی نمایندگان در كار دین و استخفاف آورندگان در حق مأمون این گونه معاملت به پای آورد و كسانی كه از سطوت و بأس او با این كه حذر بایستی نمایند ایمن بودند سزا در كنار نهاد.

با این كه آثار ذی الریاستین در صنوف امم مشركان نمودار و نهایت اقتدار و استیلای بر كفار و كثرت تشخص و فزونی شوكت او در حدود مسلمانان و سایر بلدان و امصار كه اخبار آن به شما پیوسته و فتح نامه های او برفراز منابر و فرود معابر و از مردم آفاق و اكناف به شما رسیده است و بر دیگران نیز گوشزد شده است.

پس گوارائی و قبول بلا و ابتلا و محنتهائی كه در كار امیرالمؤمنین برای ذوالریاستین حاصل شد و قیام او به حق امیرالمؤمنین و جان خود و جان برادر خود ابومحمد حسن بن سهل را كه مردی با میمنت و مسعود و شناسا و محمود الاداب را در كار امیرالمؤمنین و مساعی مشكوره ی او به جائی پایان گرفت كه بر جمله ی



[ صفحه 54]



گذشتگان و پیشینیان پیشی جست و بر تمام فائزان و فیروزمندان و برخورداران تفوق یافت و در برابر این خدمات و افعال و زحمات و اعمال شایسته ی هر گونه مكافات امیرالمؤمنین گشت چندان كه در پاداش او اموال و اقطاع و املاك و جواهر نفیسه مقرر ساخت.

و اگر چه تمام این عطیات به اندازه ی ابتلائات یكی از ایام و صدمات یكی از مقامات و مشقات او وافی نیست و ذوالریاستین به واسطه ی زهادت و عدم رغبت به آنها و بلندی همتی كه او را است و افزودن بر بیت المال و اموال مسلمانان و دور افكندن دنیا و كوچك شمردن دولت و نعمت دنیا و برگزیده ساختن آخرت را به دنیا و رغبت آوردن در ذخایر اخرویه از تمام این جمله دل برگرفت و از امیرالمؤمنین چنان كه همیشه خواستار می شد مسئلت نمود كه قلاده ی وزارت و اوزار ریاست را از گردن فروگذارد.

و این كردار و اطوار او نزد مأمون و ما عظیم افتاد چه ما به آنچه خدای تعالی در حق او و منزلت او مقرر فرموده و از دارائی عزت و دین و اقتدار او و نیرومندی او بر اصلاح امور مسلمانان و مجاهده ی با مشركان و آنچه را كه خدای تعالی از راستی و درستی قصد او و خجستگی شناسائی او و صحت تدبیر او و قوت رأی او و برآمدن مطلوب او و یاری كردن او بر حق و راستی و نیكوئی و تقوی آگاهی داریم.

و چون امیرالمؤمنین و ما در كار او و عهد او از حیثیت نظر در امر دین و برگزیدن آنچه صلاح دین است در آن وثوق داریم و مسئلت او را كه به میزان قدر و منزلتش بود و پوشیده می نمود بدو عطا كردیم و برای ذوالریاستین كتاب عطا و بخشش و حبا و شرط او را كه در پایان این مكتوب من نسخه شده است نوشتیم و خداوند و كسانی را كه نزد ما حاضر بودند از اهل بیت ما و سران سپاه و صحابه ی ما و جماعت قضاة و خاصه و عامه را بر این مكتوب شاهد گرفتیم

و امیرالمؤمنین این كتاب به آفاق و اكناف به نمایش و گزارش می آورد تا مشهور و شایع در میان خلق آفاق گردد و بر منبرها بخوانند و در محضر والیان و



[ صفحه 55]



قاضیان ممالك رتبت ثبوت گیرد لاجرم از من خواستار شد كه این كتاب را بنویسم و معانی آن را شرح و بسط دهم و این كتاب محتوی بر سه باب است

«ففی الباب الاول البیان عن كل اثارة التی اوجب الله تعالی بها حقه علینا و علی المسلمین

و الباب الثانی البیان عن مرتبته فی ازاحة علته فی كل ما دبر و دخل فیه و الاسبیل علیه فیما ترك و كره و ذلك لما لیس لخلق ممن فی عنقه بیعة الاله وحده و لاخیه و من ازاحة العلة تحكیمها فی كل من بغی علیها و سعی بفساد علینا و علیهما و علی اولیائنا لئلا یطمع طامع فی خلاف علیهما و لا معصیة لهما و لا احتیال فی مدخل بیننا و بینهما.

و الباب الثالث البیان فی اعطائنا ایاه ما احب من تلك التخلی و حلیة الزهد و حجة التحقیق لما سعی فیه من ثواب الاخرة بما یتقرر فی قلب من كان فی ذلك منه و ما یلزمنا له من الكرامة و العز و الحباء الذی بذلناه له و لاخیه من منعهما ما تمنع منه انفسنا و ذلك محیط بكل ما یحتاط فیه محتاط فی امر الدین و الدنیا».

در باب اول بیان می شود از نتایج اعمال و بقیت آثار ذی الریاستین كه خداوند تعالی به سبب آن حق او را بر ما و بر مسلمانان واجب گردانیده است.

باب دوم بیان مرتبت و منزلت او است در این كه در هر چه تدبیر كند و در آن كار داخل شود اگر مانعی در كار او پدید آید رفع مانع و قلع ماده ی مخالف او را باید نمود و مانعی برای جریان خیالش قائل نگشت و اگر كاری را صلاح نداند و متروك بدارد و نامطبوع شمارد راه چون و چرائی برای او نیست و معنی این مقصد این است از آن مردم كه بیعت وی بر گردن آنها است جز این كه با او و برادرش بیعت نمایند و به اطاعت ایشان باشند و از جمله ازاحت علت و دفع علامات بغی و فساد این است كه ذوالریاستین و برادرش حكومت دارند درباره ی هر كسی كه با ایشان از راه سركشی و عصیان بتازد و در كار فساد افكندن در كار ایشان و ما و اولیای ما كوشش نماید تا دیگران راه مخالفت و انگیزش فساد بر ایشان و نافرمانی ایشان و حیلت گری



[ صفحه 56]



نمودن در این كه خودشان را در میان ما و ایشان اندر افكنند و اسباب مباینت و مباغضت فراهم سازند.

و باب سوم در بیان و توضیح عطا و بخشش ما می باشد و به ذی الریاستین آن چه را كه دوست می دارد از تخلی از این امور و زیور یافتن به حلیه ی زهد و حجت تحقیق و صدق در اهتمام به تحصیل مثوبات آن جهانی به آن مقداری كه در قلب كسی كه در كار به شك و شبهت رفته است ثابت و راسخ گردد و از شبهة بیرون آید و آن چه ما را لازم افتاده است كه در حق او به كرامت و عز و بخشش و عطائی كه در باره او و برادرش مبذول نمودیم و از ایشان ممنوع داریم آن چه را كه نفوس خودمان را از آن بازمی داریم یعنی آنچه را كه در حق خودمان نمی پسندیم و از خود دور می داریم درباره ی ایشان منظور بداریم و این جمله بیانات محیط است بر هر چه مردم احتیاط كار در امر دین و دنیای خود از آن احتیاط می نمایند.

و نسخه ی كتاب این است «بسم الله الرحمن الرحیم هذا كتاب و شرط من عبدالله المأمون امیرالمؤمنین و ولی عهده علی بن موسی لذی الریاستین الفضل بن سهل فی یوم الاثنین لسبع خلون من شهر رمضان من سنة احدی و مأتین و هو الیوم الذی تمم الله فیه دولة امیرالمؤمنین و عقد لولی عهده و البس الناس اللباس الاخضر و بلغ امله فی صلاح ولیه و الظفر بعده انا دعوناك الی بعض ما فیه مكافانك علی ما قمت به من حق الله تبارك و تعالی و حق رسوله صلی الله علیه و آله و حق امیرالمؤمنین و ولی عهده علی بن موسی و حق هاشم التی بها یرجی صلاح الدین و سلامة ذات البین المسلمین الی ان ثبتت النعمة علینا و علی العامة بذلك و بما عاونت علیه امیرالمؤمنین من اقامة الدین و السنة و اظهار الدعوة الثانیة و ایثار الاولی مع قمع المشركین و كسر الاصنام و قتل العتاة و سایر آثار الممثلة للابصار فی المخلوع و فی المسمی بالاصغر المكنی بابی السرایا و فی المتسمی بالمهدی محمد بن جعفر الطالبی و الترك الخزلجیة فی طبرستان و ملوكها الی بندار هرمز بن شروین و فی الدیلم و ملكها و فی كابل و ملكها مهوزین ثم ملكها اصفهبد و فی ابن البرم و جبال بداربنده و غرشستان و الغور و اصنافها و فی خراسان



[ صفحه 57]



خاقان و بلون و صاحب جبل نبت و فی كیمال و النغرغر و فی ارمنیه و الحجاز و صاحب السریر و صاحب الخزر و فی المغرب و حروبه.

و تفسیر ذلك فی دیوان السیرة و كان ما دعوناك الیه و هو معونة لك مائة الف الف درهم و غلة عشرة الف الف درهم جوهرا سوی ما اقطعك امیرالمؤمنین قبل ذلك و قیمة مائة الف الف درهم جوهرا و هی بسیرة عند ما انت له مستحق فقد تركت مثل ذلك حین بذله لك المخلوع و آثرت الله و دینه و انك شكوت امیرالمؤمنین و ولی عهده و آثرت توفیر ذلك كله علی المسلمین و جدت و سئلتنا ان یبلغك الخصلة التی لم تزل الیها تائفا من الزهد و التخلی لیصح عند من شك فی سعیك للاخرة دون الدنیا تركك الدنیا و ما عن مثلك یستغنی فی حال و لا مثلك رد عن طلبة و لو اخرجتنا طلبتك عن شطر النعم علینا فكیف بامر وقت فیه المؤنة و اوجبت به الحجة علی من یزعم ان دعائك الینا للدنیا لاللاخرة و قد اجتباك الی ما سئلت و جعلنا ذلك لك مؤكدا بعهد الله و میثاقه الذی لا تبدیل له و لا تغییر

و فوضنا الامر فی وقت ذلك الیك فما اقمت فعزیز مراح العلة مدفوع عنك الدخول فیما نكره من الاعمال كائنا ما كان نمنعك مما نمنع انفسنا فی الحالات كلها و اذا اردت النخلی فمكرم مزاح البدن و حق لبدنك الراحة و الكرامة ثم یغطیك ما تتناوله مما بذلناه لك فی هذا الكتاب فتركته الیوم جعلنا للحسن بن سهل مثل ما جعلناه لك و نصف ما بذلناه من العطیة و اهل ذلك هو بك و بما بذل من نفسه فی جهاد البغاة و فتح العراق مرتین و تفریغ جموع الشیاطین بیدیه حتی قوی الدین و خاض نیران الحروب و وقانا بنفسه و اهل بیته و من ساس من اولیاء الحق و اشهدنا الله و ملائكته و خیار خلقه و كل من اعطانا بیعته و صفقة یمینه فی هذا الیوم و بعده علی ما فی هذا الكتاب.

و جعلنا الله علینا كفیلا و اوحبنا علی انفسنا الوفاء بما شرطنا من غیر استثناء بشی ء ینقصه فی سر و علانیة و المؤمنون عند شروطهم و العهد فرض مسئول و اولی الناس بالوفاء من طلب من الناس الوفاء و كان موضعا للقدرة فان الله تبارك و تعالی یقول و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الایمان بعد توكیدها و قد جعلتم الله علیكم



[ صفحه 58]



كفیلا ان الله یعلم ما تفعلون»

این كتاب و شرطی است از طرف عبدالله مأمون امیرالمؤمنین و ولی عهد او علی ابن موسی (علیهماالسلام) برای ذوالریاستین فضل بن سهل در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال دویست و یكم و این روزی است كه یزدان تعالی در این روز متمم گردانید دولت امیرالمؤمنین را به این كه در این روز مأمون بن هارون بتقریر ولی عهد خلافت دولت مبادرت گرفت و مردمان به لباس سبز ملبس شدند و در این روز امیرالمؤمنین به آرزوی خود دست یافت در این كه كار ولی عهد خود را مصفی ساخت و بر دشمن خود فیروزی گرفت.

هان ای فضل بن سهل ذوالریاستین ما تو را در این روز دعوت كردیم و بخواندیم به آن چه متضمن برخی از پاداش نیكی تو است چه تو به پای داشتی حق خدای و حق رسول خدای و حق امیرالمؤمنین و حق ولی عهد او علی بن موسی (سلام الله علیهما) و حق بنی هاشم را كه به سبب این اعمال به صلاح دین و سلامت از تفرقه ی مسلمین امیدواری حاصل می شود و به این جهت بر ما و بر عامه ی مردم نعمت ثابت می گردد.

و سبب دیگر برای ثبوت این نعمت این است كه تو نصرت كردی امیرالمؤمنین را به علت بپای داشتن دین و سنت سنیه ی آئین و ظاهر ساختن دعوت ثابت و محقق را یعنی دعوت حضرت رسالت مرتبت را و اختیار نمودن و برگزیده داشتن و ترجیح دادن راجح و برتر را بعلاوه قمح و قلع مشركان و شكستن بتان و كشتن گردن كشان و دیگر آثار و نشان تو در امصار و بلدان كه در كار خلع مخلوع یعنی محمد امین كه جامه ی سلطنت و حلیه ی خلافت از وی شد و از سریر امارت بركنده گردید و اندامش با خاك ذلت و هوان همعنان گردید.

و تدابیر وافیه و آثار جمیله ی تو روشن شد در كار آن كس كه باصغر موسوم و به ابی السرایا مكنی بود و هم چنین هویدا گردید در كار محمد بن جعفر طالبی كه خود را مهدی نامید و در امر اتراك خزلجیه و نیز در طبرستان و ملوك آن بندار هرمز بن شروین و نیز در دیلم و ملوك و سلاطین آن و در كابلستان و سلطان آن مهوزبین و پادشاه



[ صفحه 59]



دیگرش اسپهبد و نیز در كار ابن البرم و كوههای بداربند و غرجستان و سیستان و غور و اصناف و اطراف و امثال آن و هم چنین تدابیر تو در خراسان و دفع فساد خاقان و بلون و سلون و صاحب كوه تبت و دكیمپال و تغرغر و در ارمینیه و حجاز و صاحب السریر و صاحب الخزر و در تدابیر امور مغربیه و حروب و جنگهای آن سامان كه تفسیر و شرح آن در دیوان سیرة و تواریخ ایام مضبوط است

و آن مقدار مواجب و مرسومی كه ما تو را به آن بخواندیم و آن معونة تو بود و یك صد هزار بار درهم و اجاره آب و مستغلات ده هزار بار هزار درهم جوهر بود سوای آنچه را كه امیرالمؤمنین از آن پیش در اقطاع تو نهاده و قیمت صد هزار بار هزار درهم جواهر بود و این وظیفه و وجیبه نسبت به آن مقداری كه تو استحقاق داری و مثل این مواجب را هنگامی كه محمد امین به تو مبذول نمود و تو فروگذار نمودی و اختیار كردی رضای و دین خدای و شكر گذاری امیرالمؤمنین و ولی عهد او را و باز نهادن این اموال را برای توفیر بیت المال مسلمانان مقدم داشتی و از خود بكاستی و وسعت مردم را خواستی و تمامت این مبلغ های خطیر به مردم بخشیدی و از ما خواستار شدی كه تو را به آن خصلتی بازرسانیم كه همه وقت مشتاق و طالب آن بودی از حیثیت عدم رغبت به دنیا و كناره جوئی از مردم تا نزد كسی كه در كار شك داشت كه این سعی تو برای آخرت به تنهائی بیرون از امر دنیا نیست مشهود و مسلم گردد كه تو خواهان جهان جاویدانی نه این سرای ایرمان و به ترك دنیا گفته ای و هیچ كس مانند تو در هیچ زمانی از دنیا بی نیاز و مستغنی نگشت و هیچكس مانند تو بر دنیا پشت پای نزد و روی از دنیا برنتافت بعد از آنكه دنیا خواهان وی باشد و بدو اقبال كرده باشد

و ما به این امر رضا می دهیم اگر چند طلب تو این اموال باز دارد ما را از بعضی نعمت های ما پس چگونه رضا نمی دهیم به آنچه موجب زیادتی و مئونت ما می شود یعنی اگر تو این اموال را كه ما به تو بازمی گذاریم پذیرفتار شوی مقداری از خزاین و ذخایر ما نقصان می گیرد و معذالك راضی هستیم كه به تو عاید شود تا چه رسد به این كه



[ صفحه 60]



قبول نكنی و بر بضاعت و گنجینه ی ما افزوده آید و با این حالت چگونه به وزارت مانند تو وزیری خوشنود نمی گردیم.

و اضافه بر این مسائل این كردار تو ثابت می گرداند حجت را بر آن كس كه چنان می پنداشت كه دعوت كردن و خواندن تو مردمان را به سوی ما برای آمال دنیویه نه مثوبات اخرویه است یعنی این زهد تو در كار دنیا ثابت نمود كه دعوت تو مردمان را به سوی ما برای تحصیل رضای حق و كسب مثوبات اخرویه است نه مئارب و مقاصد دنیویه و ما مسئول تو را به اجابت مقرون و كار وزارت و ریاست را برای تو مشخص و به عهد و میثاق خدای متعال كه هرگزش تبدیل و تغییری نیست مؤكد ساختیم و این امر خطیر را در این وقت به تو تفویض نمودیم پس چندان كه در این كار بپائی و به امری اراده فرمائی بر آن استیلا داری و هیچ علت و مانعی در كار نمی باشد و كائنا ما كان هیچ كاری كه مخالف میل و مكروه طبع تو باشد نمایش نخواهد گرفت و هیچ كس را نمی رسد كه در آن چه تو را ناخوش باشد تو را محكوم سازد.

و ما آنچه را كه در هر حالتی و هر موقعی از خود بازداشتن خواهیم از تو نیز بازمی داریم و هر وقت اراده كناره گیری كنی و آسایش تن و آرامش روان خواهی حق بدن تو است كه در طلب راحت و با نعمت كرامت استراحت جوید و در همان حال نیز به تو عطا می كنیم آنچه را كه در حال تقلد اوزار وزارت به تو بذل می كنیم و در این كتاب در حق تو مقرر ساخته ایم و تو امروز از آن دست بداشته ای یعنی آن مواجب و اقطاع و وظایفی را كه در حق تو مقرر ساختیم و در این فرمان یاد كردیم و تو پذیرفتار نشدی هر وقت جانب اعتزال و انزوا اختیار كنی بجمله در حق تو مقرر و ثابت خواهد بود.

و اگر در این حال تقلد مشاغل از آن شاغل باشی در آن حال از ایصال آن به تو غافل نخواهیم بود و در حق برادرت حسن بن سهل همان میزان مواجب تو را و یك نیمه آنچه را كه مبذول می داشتیم برای عطیه ی تو مقرر نمودیم و او مستحق این مواجب و تكریم است چه برادر تو است و چنان خود را در جهاد و قتال



[ صفحه 61]



با مشركان و سركشان بر كف دست ارادت و اخلاص نهاده و دو مره عراق را برگشود و مردمان شیطان منش و مفسدان دیو خصال را به دست همت از میان برداشت و به این سبب دین مبین را از دسایس مخالفان و وساوس معاندان نگاهبان شد و آتش حروب را بنشاند و جان خود و اهل بیت و كسان خود و دوستداران حق را در حراست ما بر طبق فداكاری تقدیم كرد.

و ما بر آنچه قرار داده ایم خدای و ملائكه خدای و برگزیدگان آفریدگان خدای و هر كسی را كه دست بیعت به ما سپرده و یمین میثاقش را به یمین وفاق اتفاق داده در این روز و آینده روزگاران بر آنچه در این نامه اندر است به گواهی می گیریم و یزدان متعال را بر خودمان كفیل می گردانیم و بر نفس خود واجب نمودیم كه به آنچه شرط كرده ایم بدون این كه چیزی را ناقض این شرط و پیمان باشد در پوشیده و آشكار مستثنی گردانیم و هر مؤمنی را لازم است كه به شرط و عهد خود وفا نماید همانا شرط و عهد در دیگر سرای مسئول است یعنی هر كس را كه شرط و عهدی در این جهان نهاده است اگر وفای به آن نكرده باشد در حضرت یزدان مسئول و مؤاخذ است و سزاوارترین مردمان به وفا نمودن به عهد كسانی هستند كه خود طالب هستند كه هر كسی با ایشان عهدی كرده است وفا نماید و قدرت وفای به عهد را داشته باشد.

خداوند تبارك و تعالی می فرماید به عهد خدای وفا كنید چون عهدی بربستید و سوگندی را یاد نمودید و مؤكد كردید نشكنید و حال این كه خدای را بر خود كفیل ساخته اید بدرستی كه خدای تعالی بر افعال شما دانا است.

و حسن بن سهل توقیع مأمون را در این مكتوب بدین گونه رقم كرد: «بسم الله الرحمن الرحیم قد اوجب امیرالمؤمنین علی نفسه جمیع ما فی هذا الكتاب و اشهد الله تبارك و تعالی و جعلته علیه راعیا و كفیلا و كتب بخطه فی صفر سنة اثنین و مأتین تشریفا للحباء و توكیدا للشریطة» به تحقیق كه واجب ساخت امیرالمؤمنین بر شخص خودش تمامت را كه در این نوشته ثبت شده است و خدای را بر این



[ صفحه 62]



جمله شاهد گرفته و او را ضامن و راعی قرار داده است و این توقیع را به خط خودش در ماه صفر سال دویست و دوم هجری برای تشریف و تأكید بخشش نامه و عهد و شریطه رقم نمود و امام رضا علیه السلام در آن نوشته بدین گونه توقیع فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم قد الزم علی بن موسی نفسه جمیع ما فی هذا الكتاب علی ما وكد فیه من یومه و غده مادام حیا و جعل الله علیه راعیا و كفیلا و كفی بالله شهیدا و كتب بخطه فی هذا الشهر من هذه السنة و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله و سلم و حسبنا الله و نعم الوكیل». به نام خداوند بخشنده مهربان همانا علی بن موسی بر خود لازم شمرد جمیع آنچه را كه در این كتاب است به آن نوعی كه عقد موثق و مؤكد شده است از این روز و روزهای آینده او چندان كه در جهان زنده باشد و خدای را بر این امر راعی و كفیل گردانید و كافی است خداوند برای گواهی و این توقیع را به خط خودش در این ماه از این سال مرقوم داشت و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله و سلم و حسبنا الله و نعم الوكیل.

راقم حروف گوید این مكتوب مقارن با ولایت عهد امام رضا علیه السلام در ماه رمضان و امضای آن حضرت در شهر صفر اتفاق افتاده است و چنان كه سبقت تحریر گرفت در بدایت امر و ورود حضرت امام رضا سلام الله علیه به مرو فضل بن ربیع در ترتیب ولایت آن حضرت بر حسب مواضعه ای كه با مأمون داشت یا نداشت اقدام مؤكد نمود و در صورت ظاهر به اظهار ارادت متظاهر و در تقدیم اخلاص نیت متفاخر و در تجلی به حلیه ی معاونت بلكه تشیع متوافر بود و از آن پس چون لمعات خورشید ولایت سطوح مشرق زمین را برتر از عرش و روشن تر از مهر مبین ساخت و خاطر مأمون یك باره به آن پیشگاه ملایك پناه توجه نمود و تمام امور را به امر و اشارت و تصویب و مشورت آن حضرت معلق گردانید آتش حسد و بغض در اندرون فضل مشتعل شد و چنان كه سبقت اشارت یافت نزد مأمون به سعایت پرداخت و داستان هشام بن ابراهیم و جز آن مسطور شد و ازین بعد نیز پاره ای مطالب مذكور می شود. تواند بود اگر این مكتوب مقرون به سند صحیح موثق باشد در اوایل امر و مكتوم بودن



[ صفحه 63]



عداوت باطنی فضل بن سهل بوده است و بعضی از راه تقیه و برخی از نویسندگان نوشته و به آن حضرت نسبت داده باشند و شاید چند ماه تعطیل یافتن امضای آن حضرت به این جهات بوده است چه آن حضرت چون قبول ولایت فرمود شرط نهاد كه در هیچ كاری از امورات مملكتی و عزل و نصب و امثال آن دخالت نفرماید چگونه در چنین امری خطیر و تفویض امور عباد الله تعالی به دست قدرت فضل و تسلیم آن مبلغ های بزرگ از اموال مسلمانان به فضل و برادرش حسن و تصدیق پاره ای مسائل دیگر اقدام و تصویب و بر اجرایش خود را ملتزم و خدای را شاهد و بر آن عهد و شرط ضامن و كفیل می گرداند. سایر دقایق و نكات دیگر هم بر ناقدان اخبار و واقفان اسرار مكتوم نمی ماند و چگونه كسی را كه امام علیه السلام در حق او این طور تصدیقات و خدماتش را به این درجه تمجیدات می كند از آن پس خیانت او را نزد مأمون ثابت می فرماید فرضا خائن نبود و در اطفاء شعله ی مفسده ی محمد امین كه شایستگی امارت نداشت خدمت نمود و فتح ولایات و تدبیر امور سیاسیه كرد یا سلمان عصر و مقداد زمان و اشتر نخعی و امثال ایشان بود چگونه این مقررات اموال و عطایا را در حق او امضاء می فرمود اگر سزاوار بود امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب سلام الله علیه در حق ابن عباس و عزل او و عقیل بن ابی طالب و تألم و تأوه او یا درباره ی سایر خواص اصحاب و سخت گیری در امر بیت المال و حكایت طلحه و زبیر و خاموش فرمودن چراغ بیت المال و مأیوس شدن ایشان و كذلك غیر ذلك آن طور معاملت و با آن جود و كرم در مقام حفظ اموال مسلمانان آن گونه امساك نمی فرمود.

و در ذیل خطبه این مكتوب در آنجا كه می فرماید «و الحمد لله الذی شرع الاسلام دینا» تا آنجا كه می فرماید «و بعث من اصطفا من ملائكته الی من اجتبی من رسله فی الامم الخالیة و القرون الماضیة حتی انتهت رسالته الی محمد صلی الله علیه و آله فختم به النبیین».

به مطالب سابقه كه مكرر در طی این كتب نموده ایم كه اصل ادیان و اساس تمام مذاهب و كتب آسمانی دین مبین اسلام و قرآن كریم است و هر پیغمبری



[ صفحه 64]



مسلمان بوده و به احكام و آیات آن واقف و مؤمن و به حضرت خاتم الایمان مقتده و ایمان داشته است منتهای امر این است كه در هر زمانی به اندازه ی تكلیف و تقاضای احوال زمانیان پیشنهادی ظاهر می ساخته و رشحه ای از رشحات را عنوان می فرموده است و متدرجا بر این تكالیف می افزودند تا زمان حضرت خاتم الرسل صلی الله علیه و آله و سلم و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و علی اوصیاء المرضین كه نوبت نمایش این شاهد غیبت بالتمام و الكمال رسید و الله اعلم.